جدول جو
جدول جو

معنی ابراهیم طبری - جستجوی لغت در جدول جو

ابراهیم طبری
(اِ مِ طَ بَ)
رضی الدین ابراهیم بن محمد بن ابراهیم طبری. محدث و فقیه شافعی. از شعیب بن جمیزی روایت کرده و به سال 722 ه. ق. در سن 86 سالگی درگذشته است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ طی ی)
ابراهیم. مولای رسول خدا صلی الله علیه و سلم مکنی به ابورافع. وی در فتح مصر حضور داشته و از مردم مصر علی بن ریاح از او روایت دارد. او از جانب علی در کوفه منصوب شد. و به سال 40 هجری قمری وفات یافت. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ طَ)
ابن عبدالله. از مردم طنزه که شهرکی است در جزیره ابن عمر. او عالم وشاعر بوده و در حدود سال 560 ه. ق. حیات داشته
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ طَبْ با)
طباخ قلج ارسلان سلجوقی بوده و پادشاه مزبور ایالت مرعش را به او و ارثاً به اولاد او واگذار کرد. صاحب ترجمه وقتی برای معالجه به حلب رفته بدانجا درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ حَ)
ابن اسحاق بن ابراهیم بن بشیر بن عبدالله ، مکنی به ابواسحاق. از بزرگان محدثین و عارفین بحدیث. و او عالمی ورع و دانای به لغت بود. متوفی به سال 285 ه. ق. او راست: کتاب غریب الحدیث. کتاب الادب. کتاب ناسخ القرآن و منسوخه. کتاب المغازی. کتاب التیمم. و مسندهای چند از ابوبکر، عمر، عثمان، علی، زبیر، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، عباس، شیبه بن عثمان، عبدالله بن جعفر، مسور بن محرمه الزهری، مطلب بن ربیعه، سائب مخزومی، خالد بن ولید، ابوعبیدۀ جراح، معاویه، عمرو بن العاص، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن الخطاب، موالی. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ بِ)
هجدهمین پادشاه از سلسلۀ بابری مغول در هندوستان (1132 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ جُرْ ری)
دو تن از عرفای قرن سوم هجری بدین نام بوده اند، یکی به نام آجری صغیر و دیگری آجری کبیر، و آجری صغیر کنیتش ابواسحاق است
لغت نامه دهخدا
دختر احمد بن ابراهیم طبری. از زنان محدث که در سال 770 هجری قمری درگذشته است. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 9)
لغت نامه دهخدا